آمدی تا با من بمانی نه برای یک روز ، یک ماه یا یک سال...
آمدی تا ابد با من بمانی... چون خانه قلبم تا ابد از آن توست... برای تو و برای عشق پاکت... وقتی آمدی قلب عاشق ام را با تمام وجودم تقدیم عشقت کردم تا بدانی تا ابد دیگر من مال خودم نیستم... و تو هم قلب عاشقت را تاج سر من کردی تا بدانم بعد از خدا بالاتر از تو کسی برای من نیست...
منو تو ما شدیم تا برای همیشه پیش هم بمانیم... من برای تو و تو برای من نفس بکشی...
ازابتدای سفر عشق دلتنگی ها و دوری ها همدم لحظه هایمان شدند تا من و تو با تمام این عشق طعم تلخ دوری را مزه کنیم... تا زمانیکه بهم رسیدیم قدر باهم بودنمان را بدانیم... قدر نفس هایی که پیش هم می کشیم... که یک نفس باتو بودن را به یک عمر بی تو بودن نمی دهم...
عمر روزهای دوری و دلتنگیمان کوتاه تر و کوتاه تر می شود... تا برسد لحظه ای که منو تو دست در دست هم، آزاد و بی هراس کنار هم با دلی پر از عشق و امید همنفس جاده زندگی شویم... آن زمان دیگر همه میفهمند من و تو مروارید عشقمان را چطور در صدف قلبمان نگه داشته ایم... و چطور به امید باهم بودن سختی فاصله هارا به جان خریده ایم...
میرسد لحظه ای که دیگر می توانم پیش همه در آغوش بگیرمت و بگویم عشق من مهتاب قلبم با تمام وجودم دوستت دارم....
دلم خیلی هواتو کرده عشقم.... کاش پیشم بودی...
کاش پیشم بودی تا که دستان من آن حجم تو را حس میکرد...
کاش پیشم بودی تا که از لمس پریشانی آن پیشانی لب من تب میکرد...
کاش اینجا بودی لحظه را با خنده پر از امید و صفا میکردی...
کاش اینجا بودی تا ببینی که چگونه دل من بهر پرواز به سویت هوس پر میکرد...
کاش پیشم بودی تا که میدیدی چطور غزل ناب تو این چشم مرا خانه تکانی میکرد....
کاش پیشم بودی عشقم...
سلام عشقم... فقط به عشق تو اومدم اینجا.. تا بتونم به راحتی حرفامو بهت بزنم... اول اینکه از ته دل عاشقتم.. و به عشق تو نفس می کشم... عشقم من این زندگی رو فقط با تو میخوام... می دونی که چقدر از این دوری ها خسته و ملولم... اما به امید وصال زندگی می کنم... به قول شاعر :
تا نباشد این جدایی ها